۲ خرداد ۱۳۸۹

گفت هوشياري بياراينجا كسي هشيار نيست

محتسب مستي به ره ديد و گريبانش گرفت
مست گفت اي دوست اين پيراهن است افسار نيست
گفت مستي زان سبب افتان وخيزان ميروي
گفت جرم راه رفتن نيست ره هموار نيست
گفت ميبايد ترا تا خانه قاضي برم
گفت روصبح آي قاضي نيمه شب بيدار نيست
گفت نزديك است والي را سراي آنجا شويم
گفت والي از كجا در خانه خمار نيست
گفت تا داروغه راگوييم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدكار نيست
گفت ديناري بده پنهان و خود را وا رهان
گفت كار شرع كار درهم و دينار نيست
گفت از بهرغرامت جامه ات بيرون كنم
گفت پوسيده است جز نقشي ز پود و تار نيست
گفت آگه نيستي كز سر درافتادت كلاه
گفت در سرعقل بايد بيكلاهي عار نيست
گفت مي بسيار خوردي زان چنين بي خود شدي
گفت اي بيهوده گوحرف كم وبسيار نيست
گفت بايد حد زند هشيار مردم مست را
گفت هوشياري بياراينجا كسي هشيار نيست

پروين اعتصامي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر