۲۷ خرداد ۱۳۸۹

فاشيست




گاهي لازم است براي درك درست شرايط حاظرنقبي به تاريخ زد. امروز واژه "فاشيست" را زياد مي شنويم. راستي فاشسيست چيست؟



فاشیسم یک نظریه سیاسی و نوعی نظام حکومتی خودکامه‌است که نخست بین سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۳ در ایتالیا و به وسیله موسولینی رهبری شد. این واژه بعدها در مفهوم گسترده‌تری به کار رفت و به دیگر رژیم‌های دست راستی که دارای ویژگی‌های مشابهی بودند، اطلاق شد.
فاشیسم، از لحاظ نظری محصول توسعة نظری نژادباوری و امپریالیسم اروپایی بود، و از نظر اجتماعی محصول بحرانهای اقتصادی و اجتماعی پس از جنگ جهانی اول. ولی با شکست کلی آن در جنگ جهانی دوم، از اعتبار افتاد.


نهرو در اين باره مي نويسد : « فاشيسم اختلاطي شگفت انگيز بود که مي شد آن را به انواع مختلف تفسير کرد . يعني در حالي که اصولا يک نهضت سرمايه داري بود . شعارهايي را فرياد مي کشيد که براي سرمايه داري خطرناک مي نمود و از اين راه عناصر و اشخاص گوناگوني را در لابلاي تشکيلات خود گرد مي آورد . ستون فقرات و تکيه گاه اصلي فاشيسم طبقات متوسط و مخصوصا بيکاران و قشرهاي پايين طبقات متوسط بودند . کارگران بيکار و ناماهر و عادي که در سازمان هاي اتحاديه هاي کارگران متشکل نشده بودند تدريجا و به نسبتي که قدرت فاشيست ها بيشتر مي شد به آنها پيوستند زيرا هيچ چيز به اندازه ي همبستگي موجب موفقيت نمي شود ... ارتش رسمي ايتاليا هم با فاشيستها بسيار دوستانه رفتار مي کرد .موسوليني ژنرال هاي ارتش را به هواداري خود جلب کرده و آنها را در صف فاشيست ها وارد ساخته بود . در واقع براي موسوليني پيروزي بزرگي بود که اين همه عناصر گوناگون و متضاد را در اطراف خود گرد مي آورد و همه را با هم پيوسته نگاه مي داشت بطوري که هر گروه تصور مي کرد که فاشيسم مخصوصا به خاطر منافع همين گروه است . »

از آنجا که هدف اصلي فاشيست ها به دست آوردن قدرت بود موقعي که موسوليني نخست وزير شد کوشيد که با از ميان برداشتن مخالفان ، موقعيت خود را استوار سازد و به اين علت موج عظيم و دامنه داري از خشونت و تروريسم آغاز شد و گسترش يافت . در اين زمان افراد معتقد به آزادي و کرامت انساني از کارخانه ها و اداره ها رانده شدند و عناصر چاپلوس و مقام پرست پستها و مشاغل کليدي را اشغال کردند و اشخاص بي تفاوت و بي اعتنا به حوادث اجتماعي و نيک و بد جامعه در مشاغل پست باقي ماندند . آنان جز به دريافت حقوقي ناچيز ديگري نمي انديشيدند .

موسوليني هم رهبر حزب فاشيست و هم رئيس دولت بود . در رأس حزب شخص رهبر يا « دوچه » قرار داشت و يک شوراي خصوصي به نام شوراي عالي فاشيسم طرف شور ومشورت « دوچه » بود . شوراي عالي فاشيسم در 1923 تأسيس شد و در 1928 رسميت يافت . اين شورا در مورد اموري نظير روابط کليسا با دولت و انتخابات تصميم مي گرفت . شوراي عالي فاشيسم در حين انتخابات فهرست چهارصد نامزد انتخاباتي را منتشر مي ساخت . مردم مجبور بودند که از ميان اين نامزدها تعدادي نماينده را به مجلس بفرستند . معمولا در شهرهاي کوچک اکثر مردم در انتخابات شرکت مي کردند زيرا از آن بيم داشتند که مسئول حزب در شهر يا روستا از عدم شرکت آنان در انتخابات مطلع شود . مخالفت با حزب فاشيسم در آن زمان به معناي مخالفت با « دوچه » بود . حزب فاشيسم داراي يک پليس حزبي به نام « ميليس » بود . پليس ميليس سازمان مسلحي تحت رياست عاليه موسوليني بود که براي حفظ انتظام شهرها و حمايت از حزب و راهها ، و راه آهن و بنادر و پست و تلگراف و جنگلها بوجود آمده بود . حزب تمام وسائل تبليغات از قبيل راديو ، سينما ، ميدان هاي بزرگ ورزشي را در اختيار داشت . در برنامه هاي درسي مدارس مرام فاشيسم براي دانش آموزان مورد بحث و بررسي قرار مي گرفت . تأليف کتابهاي درسي زير نظر گروه تحقيقات و تأليف حزب انجام مي گرفت . کوشش بر آن بود که کودکان با روحيه ي فاشيستي بزرگ شوند.

اصول فاشیسم

۱) عدم اعتقاد به سودمند بودن صلح
۲) مخالفت با اندیشه‌های سوسیالیستی
۳) مخالفت با لیبرالیسم
۴) تبعیت زندگی همهٔ گروهها از دولت (توتالیتر بودن)
۵) تقدس پیشوا تا سرحد امکان
۶) مخالفت با دموکراسی (دموکراسی را بوالهوسی و خودپرستی می‌نامند)
۷) اعتقاد شدید به قهرمان‌پرستی
۸) تبلیغ روح رزم‌جویی
۹) نظام تک‌حزبی

موسوليني و پيروانش با دموکراسي سخت دشمن بودند . آنها خود قبول داشتند که اعمالشان با دموکراسي سازگار نيست . اما رفتار خود را کامل تر از دموکراسي مي دانستند . رابرت روزول پالمر در اين مورد مي نويسد : « فاشيست ها مدعي بودند که در يک جامعه ي مترقي اقتصادي مجلس مقننه بايد يک پارلمان اقتصادي باشد [آنها] معتقد بودند که تشکيلاتي از اين طراز ، هرج و مرج و تضاد طبقاتي را که زائيده کاپيتاليزم آزاد است و فقط قوت حکومت را تحليل مي برد مرتفع خواهد ساخت » . انديشمندان ايتاليا بخوبي مي دانستند که اين عقايد مزخرفاتي بيش نيست اما آنان براي حفظ جان خويش از حمله پيراهن سياهان فاشيست که اوباشي بيش نبودند اعتراضي نمي کردند . لويزسيندر مؤلف کتاب متارکه طولاني مي نويسد :« فاشيست هاي پيراهن سياه مانند عروسک هاي مکانيکي هر چند گاه يک بار به خيابان ها مي ريختند و به نفع موسوليني فرياد مي کشيدند . ديوارهاي خيابانها در سراسر ايتاليا با شعارهايي اين چنين پوشانده شده بود :


ايمان بياور !

اطاعت کن !

بجنگ ! يک دقيقه در ميدان جنگ. به اندازه ي يک عمر در صلح بسر بردن مي ارزد .

جنگ انسان را منزه و پاک مي سازد. رهبر! رهبر! رهبر! .

موسوليني خود از دموکراسي به شدت نفرت داشت . موسوليني زبان به مذمت دموکراسي گشوده آن را از لحاظ تاريخي شيوه اي از رواج افتاده مي دانست و مدعي شد که : « دموکراسي مبارزه طبقاتي را تشديد ، ملت را به عده بيشماري احزاب اقليت تقسيم مي کند و منجر به خودپرستي ، بي حاصلي ، تعلل و ياوه درايي مي شود » . او معتقد بود که : بجاي دموکراسي بايد زير نظر رهبري نيرومند به اقدامات شديدي متوسل گرديد » . او آشکار اظهار مي کرد که دموکراسي يک « مرده متعفن » است و بايد جوانان ايتاليا از آن نفرت داشته باشند


اين پست كپي و تخليص شده از اين (لينك 1) و اين (لينك2) مي باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر